کافی نت زیپ

کافی نت زیپ

کافی نت زیپ
کافی نت زیپ

کافی نت زیپ

کافی نت زیپ

تحقیق نبرد اٌحد

 

روایت نبرد احد

 

روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده بود. برای جبران این شکست مادی ومعنوی وبه قصد گرفتن انتقام کشتگان خود، بر آن شد که با ارتشی مجهز ومتشکل از دلاوران ورزیده اکثر قبایل عرب به سوی مدینه حرکت کنند. از این رو عمرو عاص وچند نفر دیگر مامور شدند که قبایل کنانه وثقیف را با خود همراه سازند واز آنان برای جنگ با مسلمانان کمک بگیرند. آنان توانستند سه هزار مرد جنگی برای مقابله با مسلمانان فراهم آورند.


دستگاه اطلاعاتی اسلام، پیامبر را از تصمیم قریش وحرکت آنان برای جنگ با مسلمانان آگاه ساخت. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مقابله با دشمن شورای نظامی تشکیل داد واکثریت اعضا نظر دادند که ارتش اسلام از مدینه خارج شود ودر بیرون شهر با دشمن بجنگد.


پیامبر پس از ادای نماز جمعه با لشکری بالغ بر هزار نفر مدینه را به قصد دامنه کوه احد ترک گفت.
مـشـرکـان در حـالى عـازم مـدیـنـه شدند که همه یکدل و یک راءى بودند. بر خلاف جنگ بدر که تـعـدادى کـنـیـزک آوازه خـوان هـمـراهشان بود، این بار زنان اشراف را براى تحریک و انگیزش لشکر و یادآورى کشتگان بدر با خود آوردند. این در حالى بود که مسلمانان به دلیـل اخـتـلافـى کـه بـر سـر مـحـل نـبرد با هم پیدا کردند، دچار دو دستگى شدند. آنهایى که مـایـل بـه جـنـگ در بـیـرون شـهـر بـودنـد، سـرشـار از شـوق و نـشـاط و تـعـدادى از آنـهـا کـه مایل به جنگ در مدینه بودند، با اکراه به میدان آمدند.


سـپـاه اسـلام تـرکـیـبـى نـاهـمگون داشت . گروهى از آنان شیفته شهادت و گروهى دیگر محتاط بـودنـد. مـنافقان نیز عازم میدان نبرد شدند، اما در نیمه راه به بهانه هاى واهى بازگشتند. در این حال ، سپاه مشرکان متشکل از دسته ها و گروههاى زیر بود:


1 ـ قریش که پیکره اصلى سپاه را تشکیل مى داد و فرماندهى و هدایت نبرد را به عهده داشت.
2 ـ قبیله هاى اطراف مکه .

3 ـ منافقان : اینان ضد انقلابهایى بودند که از مدینه به مکه گریخته بودند و قریش روى آنـهـا زیـاد حـساب مى کرد. رئیس منافقان فردى به نام ابوعامر فاسق بود که به قریش چنین وعـده مـى داد: اگـر مـن پـیـش قـوم خـود بـروم ، دو تـن از آنـهـا در بـرابـر شـما نخواهند ایستاد.

4 ـ زنـان : زنان شرکت کننده در این جنگ همسران اشراف قریش بودند و در راءس آنها، هند همسر ابوسفیان قرار داشت .

عـده کـسـانى که مدینه را به سوى احد ترک کردند، حدود هزار تن بود. اما در نیمه راه منافقان بـه ریـاست عبدالله ابى به بهانه اینکه جنگى اتفاق نخواهد افتاد، به شهر بازگشتند. با تـوجـه بـه ایـنـکـه منافقان سیصد تن بودند، عده رزمندگان اسلام به هفتصد تن رسید. از این تعداد تنها صد نفر زره بر تن داشتند.

قریش که خاطره تلخ شکست بدر را به یاد داشت ، تعداد جنگجویانش را به حدود سه هزار نفر افزایش داد. از این عده هفتصد تن زره داشتند، دویست اسب و سه هزار شتر نیز با نیروى مشرکان همراه بود.
فـرمـانـدهـى سـپـاه اسـلام در ایـن جـنگ با شخص رسول خدا(ص ) بود و فرماندهى سپاه کفر را ابـوسـفیان بر عهده داشت . وى بر خلاف ابوجهل (فرمانده مشرکان در جنگ بدر) فردى آزموده و باتجربه بود.
از مـجـمـوعـه آنـچـه گـفـته شده دانسته مى شود که توان و آمادگى مشرکان نسبت به جنگ بدر، بمراتب بهتر بود و در برخى از جنبه ها مثل نیرو و تجهیزات بر مسلمانان برترى داشتند.

صف آرایی دو لشکر در بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت آغاز شد. ارتش اسلام مکانی را اردوگاه خود قرار داد که از پشت به یک مانع وحافظ طبیعی یعنی کوه احد محدود می شد.

ولی در وسط کوه بریدگی خاصی بودکه احتمال می رفت دشمن، کوه را دور زند واز وسط آن بریدگی در پشت اردوگاه مسلمانان ظاهر شود. پیامبر برای رفع این خطر عبد الله جبیر را با پنجاه تیر انداز بر روی تپه ای مستقر ساخت که از نفوذ دشمن از این راه جلوگیری کنند وفرمان داد که هیچگاه از این نقطه دور نشوند، حتی اگر مسلمانان پیروز شوند ودشمن پا به فرار بگذارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرچم را به دست مصعب داد زیرا وی از قبیله بنی عبد الدار بود وپرجمدار قریش نیز از این قبیله بود.

جنگ آغاز شد، وبراثر دلاوریهای مسلمانان ارتش قریش با دادن تلفات زیاد پا به فرار گذارد. تیراندازان بالای تپه، تصور کردند که دیگر به استقرار آنان بر روی تپه نیازی نیست.ازاین رو، برخلاف دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، برای جمع آوری غنایم مقر نگهبانی را ترک کردند. خالد بن ولید که جنگاوری شجاع بود از آغاز نبرد می دانست که دهانه این تپه کلید پیروزی است.چند بار خواسته بود که از آنجا به پشت جبهه اسلام نفود کند ولی با تیراندازی نگهبانان روبرو شده، به عقب بازگشته بود. این بار که خالد مقر نگهبانی را خلوت دید با یک حمله توام با غافلگیری، در پشت سر مسلمانان ظاهر شد ومسلمانان غیر مسلح وغفلت زده را از پشت سر مورد حمله قرار داد. هرج ومرج عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد وارتش فراری قریش، از این راه مجددا وارد میدان نبرد شد. در این میان مصعب بن عمیر پرچمدار اسلام به وسیله یکی از سربازان دشمن کشته شد وچون صورت مصعب پوشیده بود قاتل او خیال کرد که وی پیامبر اسلام است، لذا فریاد کشید:«الا قد قتل محمد».( هان ای مردم، آگاه باشید که محمد کشته شد). خبر مرگ پیامبر در میان مسلمانان انتشار یافت واکثریت قریب به اتفاق آنان پا به فرار گذاردند، به طوری که در میان میدان جز چند نفر انگشت شمار باقی نماندند.

ابن هشام، سیره نویس بزرگ اسلام، چنین می نویسد:

انس بن نضر عموی انس بن مالک می گوید:موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت وخبر مرگ پیامبر منتشر شد، بیشتر مسلمانان به فکر نجات جان خود افتادند وهر کس به گوشه ای پناه برد. وی می گوید: دیدم که دسته ای از مهاجر وانصار، که در بین آنان عمر خطاب وطلحه وعبید الله بودند، در گوشه ای نشسته اند ودر فکر نجات خود هستند. من با لحن اعتراض آمیزی به آنان گفتم: چرا اینجا نشسته اید؟در جواب گفتند:پیامبر کشته شده است ودیگر نبرد فایده ندارد.من به آنها گفتم: اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد; برخیزید ودر آن راهی که او کشته شد شما هم شهید شوید; واگر محمد کشته شد خدای او زنده است.وی می افزاید که:من دیدم سخنانم در آنها تاثیر ندارد; خوددست به سلاح بردم ومشغول نبرد شدم.

ابن هشام می گوید:انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت ونعش او را جز خواهر او کسی دیگر نشناخت. گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می کشیدندکه چگونه به عبد الله بن ابی منافق متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد! گروهی نیز به کوه پناه بردند.

ابن ابی الحدید می نویسد:

شخصی در بغداد در سال 608 ه. ق. کتاب مغازی واقدی را نزد دانشمند بزرگ محمد بن معد علوی درس می گرفت ومن نیز یک روز در آن مجلس درس شرکت کردم.هنگامی که مطلب به اینجا رسید که محمد بن مسلمة، که صریحا نقل می کند که در روز احد با چشمهای خود دیده است که مسلمانان از کوه بالا می رفتند وپیامبر آنان را به نامهایشان صدا می زد ومی فرمود:«الی یا فلان، الی یا فلان( به سوی من بیا ای فلان) ولی هیچ کس به ندای رسول خدا جواب مثبت نمی داد، استاد به من گفت که منظور از فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام ومنصب به دست آوردند و راوی، از ترس، از تصریح به نامهای آنان خودداری کرده است وصریحا نخواسته است اسم آنان را بیاورد.

وقتی شـایـعـه قـتل پیامبر(ص ) همه جا پیچیده بود، آن حضرت به کسانى که وى را مى دیدند، اجازه تـکـذیب شایعه را نداد، شاید به این منظور که دشمن دست از تعقیب مسلمانان بردارد. ابوسفیان در پـاى کـوه آمد و پرسید: آیا پیامبر(ص ) زنده است ؟ حضرتش به منظور خرد کردن روحیه او دسـتـور داد کـه بـگـویـنـد: زنـده اسـت . ابـوسـفـیـان فـریـاد زد: (اُعـْلُ هـُبـَل ) (زنـده بـاد هـبـل ) و مـسـلمـانـان بـه دسـتـور پـیـامـبـر(ص )، پـاسـخ دادنـد (الله اعلى و اجـل ) (خـداونـد برتر و شکوهمندتر است ). ابوسفیان گفت : امروز به جاى روز بدر؛ روزگار نوبتى است و جنگ پیروزى و شکست دارد. ابوسفیان پاسخ شنید: کشته هاى ما در بهشتند و کشته هـاى شـمـا در دوزخ . وى گـفـت : مـا عزّى داریم و شما ندارید. پاسخ شنید: خداوند مولاى ماست و شـمـا مـولایـى نـداریـد. آن گـاه فـرمـانـده سـپـاه کـفـر فـریـاد زد: وعـده مـا و شـمـا سال دیگر در بدر. رسول خدا(ص ) فرمود: بگویید مانعى ندارد. ابوسفیان که این صلابت را دید، راهش را گرفت و رفت.

رسول خدا(ص ) در این هنگام نگران شد که مبادا دشمن به مدینه حمله کند. براى پى بردن به مـقـصـد دشمن به حضرت على (ع ) ماءموریت داد که آنان را زیر نظر بگیرد و فرمود: اگر بر شـتـران سـوار بـاشـند و اسبان را یدک بکشند به مکه مى روند و اگر سوار بر اسب باشند و شتران را یدک بکشند قصد رفتن به مدینه را دارند و افزود: قسم به آنکه جانم به دست اوست ، اگر آهنگ مدینه کنند به سویشان خواهم رفت و با آنان خواهم جنگید.

فداکاری نشانه ایمان به هدف

جانبازی وفداکاری نشانه ایمان به هدف است وپیوسته می توان با میزان فداکاری اندازه ایمان واعتقاد انسان را به هدف تعیین کرد. درحقیقت عالیترین محک وصحیحترین مقیاس برای شناسایی میزان اعتقاد یک فرد، میزان گذشت او در راه هدف است. قرآن این حقیقت را در یکی از آیات خود به این صورت بیان کرده است.
انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون .(حجرات:15)


افراد با ایمان کسانی هستند که به خدا ورسول او ایمان آوردند ودر ایمان خود شک وتردید نداشتند ودر راه خدا با اموال وجانهای خود جهاد کردند. حقا که آنان در ادعای خود راستگویانند.
جنگ احد بهترین محک برای شناختن مؤمن از غیر مؤمن وعالیترین مقیاس برای تعیین میزان ایمان بسیاری از مدعیان ایمان بود.فرار گروهی ازمسلمانان در این جنگ چنان تاثر انگیز بود که زنان مسلمان، که در پی فرزندان خود به صحنه جنگ آمده بودند وگاهی مجروحان را پرستاری می کردند وتشنگان را آب می دادند، مجبور شدند که از وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع کنند.هنگامی که زنی به نام نسیبه فرار مدعیان ایمان را مشاهده کرد شمشیری به دست گرفت واز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفاع کرد. وقتی پیامبر جانبازی این زن را در برابر فرار دیگران مشاهده کرد جمله تاریخی خود را در باره این زن فداکار بیان کرد وفرمود:«مقام نسیة بنت کعب خیر من مقام فلان و فلان »( مقام نسیبه دختر کعب از مقام فلان وفلان بالاتر است) ابن ابی الحدید می گوید: راوی به پیامبر خیانت کرده، نام افرادی را که پیامبر صریحا فرموده، نیاورده است.

در برابر این افراد، تاریخ به ایثار افسری اعتراف می کند که در تمام تاریخ اسلام نمونه فداکاری است وپیروزی مجدد مسلمانان در نبرد احد معلول جانبازی اوست. این افسر ارشد، این فداکار واقعی، مولای متقیان وامیر مؤمنان، علی علیه السلام است. علت فرار قریش در آغاز نبرد این بود که پرچمداران نه گانه آنان یکی پس از دیگری به وسیله حضرت علی علیه السلام از پای در آمدند و بالنتیجه رعب شدیدی در دل قریش افتاد که تاب وتوقف واستقامت را از آنان سلب نمود.

شرح فداکاری امام علی (علیه السلام)

نویسندگان معاصر مصری که وقایع اسلام را تحلیل کرده اند حق حضرت علی علیه السلام را چنانکه شایسته مقام اوست ویا لااقل به نحوی که در تواریخ ضبط شده است ادا نکرده اند وفداکاری امیر مؤمنان را در ردیف دیگران قرار داده اند.ازاین رو لازم می دانیم اجمالی از فداکاریهای آن حضرت را از منابع خودشان در اینجا منعکس سازیم.


1- ابن اثیر در تاریخ خود  می نویسد:


پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از هر طرف مورد هجوم دسته هایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر دسته ای که به آن حضرت حمله می آوردند حضرت علی علیه السلام به فرمان پیامبر به آنها حمله می برد وبا کشتن بعضی از آنها موجبات تفرقشان را فراهم می کرد واین جریان چند بار در احد تکرار شد. به پاس این فداکاری، امین وحی نازل شد وایثار حضرت علی را نزد پیامبر ستود وگفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان می دهد. رسول خدا امین وحی را تصدیق کرد وگفت:«من از علی واو از من است » سپس ندایی در میدان شنیده شد که مضمون آن چنین بود:


<لاسیف الا ذوالفقار، ولا فتی الا علی >

شمشیری چون ذوالفقار وجوانمردی همچون علی نیست.

ابن ابی الحدید جریان را تا حدی مشروحتر نقل کرده، می گوید:

دسته ای که برای کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هجوم می آوردند پنجاه نفر بودند وعلی علیه السلام در حالی که پیاده بود آنها را متفرق می ساخت.

سپس جریان نزول جبرئیل را نقل کرده، می گوید:

علاوه بر این مطلب که از نظر تاریخ مسلم است، من در برخی از نسخه های کتاب «غزوات » محمد بن اسحاق جریان آمدن جبرئیل را دیده ام. حتی روزی از استاد خود عبد الوهاب سکینه از صحت آن پرسیدم. وی گفت صحیح است. من به او گفتم چرا این خبر صحیح را مؤلفان صحاح ششگانه ننوشته اند؟ وی در پاسخ گفت: خیلی از روایات صحیح داریم که نویسندگان صحاح از درج آن غفلت ورزیده اند!
2-
در سخنرانی مشروحی که امیر مؤمنان برای «راس الیهود» در محضر گروهی از اصحاب خود ایراد فرمود به فداکاری خود چنین اشاره می فرماید:

هنگامی که ارتش قریش سیل آسا بر ما حمله کرد، انصار ومهاجرین راه خانه خود گرفتند. من با وجود هفتاد زخم از آن حضرت دفاع کردم.

سپس آن حضرت قبا را به کنار زد ودست روی مواضع زخم، که نشانه های آنها باقی بود، کشید. حتی به نقل «خصال » صدوق، حضرت علی علیه السلام در دفاع از وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قدری پافشاری وفداکاری کرد که شمشیر او شکست وپیامبر شمشیر خود را که ذوالفقار بود به وی مرحمت نمود تا به وسیله آن به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد.

 3- ابن ابی الحدید می نویسد:

هنگامی که غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند فشار حمله دشمن به سوی آن حضرت بالا گرفت. دسته ای از قبیله بنی کنانه وگروهی از قبیله بنی عبد مناف که در میان آنان چهار قهرمان نامور بود به سوی پیامبر هجوم آوردند. در این هنگام حضرت علی پروانه وار گرد وجود پیامبر می گشت واز نزدیک شدن دشمن به او جلوگیری می کرد. گروهی که تعداد آنان از پنجاه نفر تجاوز می کرد قصد جان پیامبر کردند وتنها حملات آتشین حضرت علی بود که آنان را متفرق می کرد. اما آنان باز در نقطه ای گرد می آمدند وحمله خود را از سر می گرفتند. در این حملات، آن چهار قهرمان وده نفر دیگر که اسامی آنان را تاریخ مشخص نکرده است کشته شدند. جبرئیل این فداکاری حضرت علی علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبریک گفت وپیامبر فرمود: (علی از من و من از او هستم ).

 

در صحنه جنگهای گذشته پرچمدار از موقعیت بسیار بزرگی برخوردار بوده وپیوسته پرچم به دست افراد دلیر وتوانا واگذار می شده است. پایداری پرچمدار موجب دلگرمی جنگجویان دیگر بود وبرای جلوگیری از ضربه روحی به سربازان چند نفر به عنوان پرچمدار تعیین می شد تا اگر یکی کشته شود دیگری پرچم را به دست بگیرد.

قریش از شجاعت ودلاوری مسلمانان در نبرد بدر آگاه بود. از این رو، تعداد زیادی از دلاوران خود را به عنوان حامل پرچم معین کرده بود. نخستین کسی که مسئولیت پرچمداری قریش را به عهده داشت طلحة بن طلیحه بود. وی نخستین کسی بود که با ضربات حضرت علی علیه السلام از پای در آمد. پس از قتل او پرچم قریش را افراد زیر به نوبت به دست گرفتند وهمگی با ضربات حضرت علی علیه السلام از پای در آمدند:سعید بن طلحه، عثمان بن طلحه، شافع بن طلحه، حارث بن ابی طلحه، عزیز بن عثمان، عبد الله بن جمیله، ارطاة بن شراحبیل، صواب.

با کشته شدن این افراد، سپاه قریش پا به فرار گذارد واز این راه نخستین پیروزی مسلمانان با فداکاری حضرت علی علیه السلام به دست آمد.


مرحوم مفید در ارشاد از امام صادق علیه السلام نقل می کند که پرچمداران قریش نه نفر بودند وهمگی، یکی پس از دیگری، به دست حضرت علی علیه السلام از پای در آمدند.

ابن هشام در سیره خود علاوه بر این افراد از افراد دیگری نام می برد که در حمله نخست با ضربات علی علیه السلام از پای در آمدند.

حمزه سید الشهداء

در جنگ احد حمزه سید الشهداء بزرگ مرد اسلام به شهادت رسید.
حمزه، شیر خدا و شیر رسول خدا و عموی پیامبر صلی الله علیه و آله است. پسر عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف است. مادرش هاله دختر اُهیب بن عبدمناف است.


نخستین پرچمی که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آمدن به مدینه بست برای حمزة بن عبدالمطلب بود و او را به فرماندهی سریه ای که سی سوار بودند گماشت و دستور فرمود تا ساحل دریا پیش بروند و کاروانی از قریش را که از شام به مکه باز می گشت فرو گیرند، کاروان مذکور مرکب از سیصد شتر و به فرماندهی ابوجهل بن هشام بود. حمزه بدون اینکه درگیری پیش آید از این سفر برگشت، محمد بن عمر واقدی می گوید:این خبر مورد اجماع است که نخستین پرچمی که رسول خدا بسته است برای حمزه بوده است.

شهادت

حمزه که رحمت خدا بر او باد، روز جنگ احد مکه سی و دو ماه از هجرت گذشته بود شهید شد و به هنگام شهادت پنجاه و نه سال داشت و چهار سال از پیامبر بزرگ تر بود.
حمزه مردی میانه بالا بود، او را وحشی پسر حرب کشت و شکمش را درید و جگرش را بیرون کشید و برای هند دختر عتبه بن ربیعه آورد و هند جگر حمزه را در دهان نهاد و جوید و سپس بیرون انداخت و آمد حمزه را مثله کرد و از تمام اندام او برای خود یاره و خلخال و بازوبند درست کرد و آنها و جگر حمزه را به مکه آورد.

علی علیه السلام و زبیر برای دفن حمزه وارد گورش شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله بر لبه گور نشسته بود.
حمزه نخستین شهید احد بود که رسول خدا بر او نماز گزارد و چهار تکبیر فرمود و سپس دیگر شهیدان را یکی یکی می آوردند و کنار او می نهادند و رسول خدا بر آن شهید و حمزه نماز می گزارد آن چنان که هفتاد بار بر او نماز گزارد.

گواه شهیدان

روز جنگ احد پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کسی پیکر و محل کشته شدن حمزه را دیده است؟ مردی گفت: ای رسول خدا! خداوند تو را گرامی بدارد من دیده ام، فرمود: ما را آنجا ببر. آن مرد راه افتاد و چون کنار جسد حمزه رسید، دید شکمش را دریده و او را مثله کرده اند.

گفت: ای رسول خدا! حمزه را مثله کرده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله را خوش نیامد که بر پیکر حمزه بنگرد.

میان دیگر شهیدان ایستاد و فرمود: خود گواه این شهیدانم. آنها را همچنان با خون و زخم هایشان بپیچید که هر مجروح که در راه خدا مجروح شود روز قیامت از زخم او ماده ای بیرون می ریزد که رنگش چون خون و بوی آن چون مشک است. هرکدام را که بیشتر قرآن می دانند زودتر در گور نهید و دفن کنید.

نماز بر پیکر شهیدان

jang-ohod110.jpg

 
روز جنگ احد چون حمزه شهید شد صفیه که نمی دانست چه بر سر حمزه آمده است به سراغ برادر آمد، علی علیه السلام و زبیر را دید. علی علیه السلام به زبیر گفت: موضوع را برای مادرت بگو و زبیر گفت: تو موضوع را برای عمه ات بگو، گوید: صفیه به آن دو گفت: حمزه چه شده است؟
و آن دو چنان وانمود کردند که سخن او را نمی فهمند، در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله سر رسید و فرمود: می ترسم صفیه از اندوه دیوانه شود. پس دست بر سینه عمه خود نهاد و برایش دعا کرد.
در این هنگام صفیه کلمه «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» را بر زبان آورد و گریست، آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله کنار جسد حمزه آمد و ایستاد و او را مثله کرده بودند. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد شهدا را نه تا نه تا آوردند و هر نه شهید را کنار حمزه می نهادند و پیامبر بر آنها نماز می گزارد و هفت تکبیر می گفت و پیکر نه شهید را بر می داشتند و نه شهید دیگر می نهادند و باز پیامبر بر آنها هفت تکبیر می گفت، تا از نماز برایشان فارغ شد.

 

 

 

 

 

نتایج جنگ

جـنـگ احد در حالى پایان یافت که تعدادى بین 65 تا هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیده ، عده زیادى ، از جمله پیامبر خدا(ص ) زخمى شده بودند. مشرکان در این نبرد 22 کشته از خود به جاى گذاردند و هیچ کدام از طرفین موفق به گرفتن اسیر نشدند.

نبرد سازنده

مـسـلمـانـان در جـنـگ احد به دلیل سرپیچى از فرمان پیامبر(ص ) نتوانستند، پیروزى اولیه را نگه دارند و شکست نخوردند، اما این نبرد سازنده ی بود. هر چند خسارتهاى مادى زیادى دیدند، ولى تـجـربه سازنده اى نصیب آنها شد. مسائل این جنگ بویژه جنبه هاى روان شناسى آن در آیه هاى شریفه قرآن منعکس شده که برخى از آنها را در این درس ‍ مورد بحث قرار مى دهیم .

جنگ و تفاوت انگیزه ها

نـیت شرکت کنندگان در جنگ احد یکسان نبود، عده اى انگیزه هاى دنیوى و عده اى دیگر انگیزه هاى اخـروى داشـتـنـد و در طى نبرد و رفتارى که مسلمانان از خود نشان دادند، پرده از روى این حقیقت بـرداشته شد. این جنگ در حقیقت ، صحنه آزمایشى بود که در آن خدا خواه از هواخواه باز شناخته شد.
قرآن کریم مى فرماید:


)
مـِنـْکـُمْ مـَنْ یـُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ غَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ) کـسـانـى از شـمـا دنـیـا را مـى خـواهـیـد و کسانى از شما آخرت را مى خواهید. پس شما را از پـیـشـرفـت و غـلبـه بـر دشـمن باز داشت تا شما را بیازماید و به درستى که از تقصیر شما درگذشت و خداوند بر مؤ منان صاحب فضل است .

پرهیز از نومیدى و حفظ روحیه پایدارى

جـنـگ در هـنـگام پیروزى ، صورتى خوش و در وقت شکست سیمایى زشت دارد. قرآن کریم پس از جـنـگ احـد بـه مـؤ مـنان توصیه مى کند که نباید به کامیابى و ناکامى بیندیشند و از پیروزى خشنود و از شکست نومید شوند، و بویژه در وقت شکست نباید نومیدى را به خود راه دهند.
)
اِذْ تـُصـْعـِدُونَ وَ لاتـَلْوُونَ عَلى اَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فى اُخْریکُمْ فَاَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى مافاتَکُمْ وَ لامااَصابَکُمْ) هـنـگـامى که رو به هزیمت نهادید و به هیچ کس توجه نداشتید، در حالى که پیامبر(ص ) شـمـا را بـه یـارى دیـگران مى خواند، پس غمى بر غم شما افزود تا از این پس براى از دست دادن چیزى یا وارد آمدن مصیبتى اندوهگین نشوید.

مـیـزان پیروزى و شکست ، تنها آمار کشتگان و مجروحین نیست . شکست واقعى زمانى است که افراد زنـده و تـنـدرسـت ، خـود را بـبازند. اما کسانى که خود را نبازند و پس از شکست در صدد جبران کـاسـتـیـها برآیند، در حقیقت شکست نخورده اند. قرآن کریم به مسلمانان یادآور مى شود که گر چـه در ایـن جـنگ ناکام شده اند، ولى نباید از یاد ببرند که دشمن نیز پیش از آن شکست خورد؛ و آنـان بـایـد بـدانـنـد که دنیا دست به دست مى گردد و در حوادث تلخ و شیرین است که مؤ منان راستین شناخته مى شوند.
( اِنْ یـَمـْسـَسـْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْاَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذینَ امَنوُا ...) اگـر بـه شـمـا زخـمى رسید، به دشمنان شما نیز زخمى مانند آن رسید و این روزگار را میان مردم مى گردانیم تا مؤ منین ( از غیر مؤ منین ) بازشناخته شوند.

احد، آزمون پیکارگران و مدعیان

خـداونـد بـزرگ درجه ایمان مؤ منان را به شیوه هاى گوناگون مى آزماید که یکى از آنها جهاد اسـت . جـنـگ احد براى مؤ منان یک آزمون بزرگ بود، بویژه براى آن عده که در جنگ بدر شرکت نـداشـتـه ، آرزوى شـهـادت مـى کـردنـد، امـا همین که کار جنگ احد دشوار شد، پا به فرار نهاده پیامبر خدا(ص ) را ترک کردند.

قرآن کریم در این باره مى فرماید:


(اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ # وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَاءیْتُمُوهُ وَ اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ) آیـا گـمـان کـردیـد که به بهشت مى روید پیش از آنکه خداوند کسانى از شما را که جهاد کـردنـد، بـازشناسد و صبر کنندگان را معلوم بدارد. شما همان کسانى هستید که پیش از آن که دسـتور جهاد براى مسلمین بیاید با کمال شوق آرزوى جهاد و کشته شدن در راه دین را مى کردید پس چگونه امروز که به جهاد مامور شدید سخت از مرگ نگران مى شوید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد